love

معلم گفت:دو خط موازی وقتی بهم میرسند که یکی خود را برای دیگری میشکند.

شاگرد پاسخ داد:من خودم را برای او شکستم ولی به او نرسیدم.

معلم گفت:ممکن است او نیز خود را برای دیگری شکسته است.

nadiya |13:49 |شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,

من زندگی رو خیلی دوست دارم

 ولی فک کنم دوست دختر داره!!!

.

.

.

.

.

چون هرچی خودمو کشتم یه لبخندم بهم نزد!!!

nadiya |15:58 |شنبه 5 اسفند 1391برچسب:,

دیشب به مناسبت تولدم با دوستم رفته بودم رستوران،روبروی تخت ما یه دختر پسر نشسته بودن که دختره

پشتش به تخت ما بود،معلوم بود مخاطبش خاصه!

اتفاقی چشمم به پسره افتاد،قشنگ معلوم بود دختره عاشق پسرس.

پسره شروع کرد به اشاره دادن،سرم و انداختم پایین،دفعه ی بعد تحریک شدم و با هم نگاه بازی کردیم....

بلند شدن، دختره جلوتر رفت پسره به تخت ما رسید دستشو دراز کرد کاغذ و گرفت

براش نوشتم

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

خیلی پستی حیف این دختر!!!

nadiya |20:21 |چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:,

 

گـــــاهـــــی وقـــــتــــا مــــجـــــبـــــوری احـــــمــــق باشـــی !

روی کاغذ مـــــــیــــــــــنــــــــویــــــســـــــــــم

دســـــتــــــهـــــــای تـــــــــــــــــو . . .

و روی آن دســــت مــــــــــیــــــــــــــکـــــــشـــــــــــم . . . ! ! !

nadiya |20:9 |چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:,

 

در وجودم نهفته شدی...

در بین دستانم...

در قلبم...

در گوشه چشمانم...

در آسمان ایمانم...

 

در کجا نشسته ایی

کنار ساحل آرامش من

آنجا که تپش قلبم به شماره میفتد

شاید آنجا که شاپرکی بر گل آرام مینیشیند

 

کجا تو هستی که اینگونه به وجودم ملحق میشوی

در بی خوابی هایم

در شب های بی قراریم...

در متن تمام تنهاییم

 

چگونه تو آرام گرفتی در این آشوب

تو کجا آشکار اینگونه پنهان شده ای

 

در زیر پوست من

چه لطیف میگنجی...

تو در فراسوی هر زمان

در هر جای این مکان

با منی...

طوری روحم با عشق تو آمیخته شد که انگار

تو خود منی...

nadiya |17:39 |دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:,

 

 


 

حس میکنم دنیاخالیست!!!

مگر تو چندنفربودی...؟؟؟

لعنتی دوست داشتنی...

nadiya |18:18 |یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:,

DesigneR : ●•ღ مـــآدآم لــــولــــو ღ•●